این روزها مستم. چتم. از طرفی حالم خوبه و از طرفی حال آدمها رو ندارم. دکتر میگه عصبانی ام. من همیشه عصبانی بودم. من یه مرد عصبانی ام. چیز جدیدی نیست. ویروس رفته تو زبونم فقط. همین حالا حال علی رو ندارم در صورتی که فقط اون حاضر شده بیاد پیشم. شایدم از سر ناچاریش. خودم گفتم بیاد و خودم دوست دارم نباشه. کمتر حرص میخورم. شاید حتی نمیخورم. هرچی شد شد. من کار خودمو کردم. دیگه میخوام بشینم صندلی عقب و دنیا هر جا رفت رفت.
و بالاخره بعد از سالها...... بازدید : 762
يکشنبه 25 مرداد 1399 زمان : 13:37